سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تناقضات امام خمینی ( ره) ؟!!!!

چندی پیش در صفحه نظرات مطلبی که در وبلاگ سرای اندیشه تحت عنوان (دیروز را چه شد ؟ امروز را چه می­کنیم ؟) نوشته بودم دوستی به نام مستعار ( جادوگر سیاه ) مطلب زیر را به صورت یک کامنت برایم نوشته بود . در بخش پاسخ مدیریت جوابیه ای برایشان نوشتم که متأسفانه به دلائل فنی نمایش داده نشد . بنا بر این تصمیم گرفتم تا متن کامل کامنت ایشان و پاسخ خودم را در این وبلاگ در معرض مطالعه خواهران و برادران بزرگوارم قرار دهم :

---------------------------------------------------

*(خمینی و حکومت) *منظور از حکومت اسلامی این نیست که رهبران مذهبی خود حکومت
را اداره کنند (مصاحبه با خبرنگار رادیو تلویزیون فرانسه/23 شهریور1357/نجف)

علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور می باشند (خبرگزاری
رویتر/4آبان1357/پاریس)

من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت (گفت و گو با خبرنگاران/12آبان1357/پاریس)

نه میل و رغبت من و نه سن من و نه موقعیت من اجازه نمی دهد که شخصاً نقشی در
حکومت جدید بعهده بگیرم (مصاحبه با خبرنگار خبرگزاری
آسوشیتدپرس/16آبان1357/پاریس)

من بنا ندارم که خودم یا اشخاصی که حالا در پیش من هستند از روحانیون، جانشین
رژیم بشوند (گفت و گو با خبرنگاران/دی1357/پاریس)

روحانی نباید به کاری غیر از روحانیت یعنی بسط توحید و تقوی و پخش و تعلیم
قوانین آسمانی و تهذیب اخلاق بپردازد (کشف الاسرار/ص208)

*و اما پس از پیروزی انقلاب:*

می گویند که روحانیت باید بروند سراغ کار خودشان و ملت را بگذارند و سیاست را
بگذارند برای ما. شما در این 50 سال هیچ غلطی نکردید. شما را من می شناسم. نمی
خواهم اسمتان را ببرم. سر جایتان بنشینید. آدم بشوید! (سخنرانی درجمع فارغ
التحصیلان دانشکده افسری/روزنامه جمهوری اسلامی/26آبان1359)

این را بدانید که تنها روحانیت میتواند در این مملکت کارها را از پیش ببرد. فکر
نکنید که بخواهید کنار بگذارید روحانیت را (دیدار با نمایندگان مجلس شورای
اسلامی/6خرداد1360/جماران)

*(خمینی و دموکراسی) *دولت اسلام یک دولت دموکراتیک به معنای واقعی است (گفت و
گو با خبرنگاران/18آبان1357/پاریس)

در جمهوری اسلامی مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند (روزنامه
ایتالیایی پائزه سرا/11آبان1357)

در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند (روزنامه هلندی دی
ولکرانت/16آبان1357/پاریس)

حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه
تایمز/16آذر1357)

ما حکومتی را می خواهیم که برای اینکه یک دسته می گویند مرگ بر فلان کس، آنها
را نکشند (مصاحبه با خبرنگاران/12آبان1357)

*و اما پس از پیروزی انقلاب:*

به آنها که از دموکراسی حرف می زنند گوش ندهید. آنها با اسلام مخالفند. می
خواهند ملت را از مسیر خودش منحرف کنند. ما قلمهای مسموم آنهایی را که صحبت ملی
و دموکراتیک و اینها را می کنند می شکنیم (سخنرانی 22اسفند1357/قم)

آنهایی که فریاد می زنند دموکراسی باشد، اینها مسیرشان غلط است. ما اسلام می
خواهیم (در جمع دانشجویان دانشگاه اهواز/روزنامه کیهان/3خرداد1358)

من انقلابی نیستم. اگر ما انقلابی بودیم اجازه نمی دادیم اینها اظهار وجود
کنند! تمام احزاب را ممنوع اعلام می کردیم، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام می
کردیم و یک حزب و آن حزب الله، حزب مستضعفان تشکیل می دادیم و من توبه می کنم
از این اشتباهی که کردم (کیهان/27مرداد1358)

این ملت برای اسلام جنگیده نه آزادی (مصاحبه با اوریانا فالاچی/2مهر1358/قم)

همه آشفتگی ها زیر سر همین هایی است که می گویید دموکرات هستند (مصاحبه با
اوریانا فالاچی /2مهر1358/قم)

*(خمینی و ملی گرایی) *یکی از بنیادهای اسلام آزادی است. بنیاد دیگر اسلام اصل
استقلال ملی است (مصاحبه با خبرنگار روزنامه لاکروا/10آبان1357/پاریس)

حکومت اسلامی، حکومت ملی است (صحیفه نور/جلدچهارم/ص58)

*و اما پس از پیروزی انقلاب:*

ملی گرایی مخالف اسلام است (سخنرانی در جمع طلاب و دانشجویان/5خرداد1359)

ملی گرایی برخلاف اسلام است. این برخلاف دستور خدا و برخلاف قرآن مجید است
(صحیفه نور/جلد دوازده/ص110)

ملی گرایی اساس بدبختی مسلمین است (سخنرانی در کنگره قدس/19مرداد1359)

آنهایی که می گویند ما می خواهیم ملیت را احیا کنیم، مقابل اسلام ایستاده اند
(پیام به مناسبت روز قدس/25مرداد1359)

*(خمینی و اقتصاد) *در جمهوری اسلامی مسأله ای بنام تورم برای مملکت نخواهد
ماند (مصاحبه با خبرنگار روزنامه آلمانی دنیای سوم/24آبان1357/پاریس)

ما بانک هایی که بی بهره باشد باید درست کنیم. ما بهره را جایز نمی دانیم
(مصاحبه با خبرنگار روزنامه لوس آنجلس تایمز/16آذر1357/پاریس)

دلخوش نباشید که مسکن فقط می سازیم، آب و برق را مجانی می کنیم، اتوبوس را
مجانی می کنیم، دلخوش به این مقدار نباشید. معنویات شما را و روحیات شما را
]هم[ عظمت می دهیم... ما هم دنیا را آباد می کنیم و هم آخرت را
(سخنرانی/12بهمن1357/بهشت زهرا)

*و اما پس از پیروزی انقلاب:*

جوانها ریختند توی خیابانها، فریادشان این بود که اسلام می خواهیم. برای اسلام
است که انسان میتواند جان بدهد. اولیای ما هم برای اسلام جان دادند نه برای
اقتصاد. اقتصاد قابل این نیست! (سخنرانی در جمع کارکنان رادیو/17شهریور1358/قم)

آنهایی که دم از اقتصاد می زنند و زیربنای همه چیز را اقتصاد می دانند‌، از باب
اینکه انسان را نمی دانند یعنی چه. اینها انسان را حیوان می دانند. حیوان هم
همه چیزش فدای اقتصادش است. زیربنای همه چیزش! الاغ هم زیربنای همه چیزش
اقتصادش است! (سخنرانی در جمع کارکنان رادیو/17شهریور1358/قم)

*(خمینی و کشاورزی) *کشاورزی ما از میان رفته است. طبق آماری که بدست آمده
ایران 93 درصد از مواد غذایی مصرفی خود را وارد می کند! (مصاحبه با خبرنگار
روزنامه لوموند/4اردیبهشت1357/نجف)

برنامه ما این است که کشاورزی کشور با تأمین شرایط زندگی دهقانان هم سطح سایر
مردم کشور به حدی برسد که کلیه نیازهای داخلی را تأمین کند (مصاحبه با خبرنگار
مجله المستقبل/15آبان1357/پاریس)

*و اما پس از پیروزی انقلاب:*

مغرض ها انداخته اند توی دهن های مردم که بگویند ما خون دادیم که مثلاً کشاورزی
ما چه بشود. آدم خودش را به کشتن نمی دهد که کشاورزی اش چه بشود! (سخنرانی در
جمع کارکنان رادیو/17شهریور1358/قم)

*(خمینی و زنان) *زنها را وارد ادارات کردید. ببینید در هر اداره ای که وارد
شدند آن اداره فلج شد (سخنرانی در مسجد اعظم قم/12آذر1341)

روحانیت ملاحظه می کند که در کنفرانس ها اجازه می دهند که گفته شود در راه
تساوی حقوق زن و مرد قدم هایی برداشته شده (سخنرانی در مسجد اعظم قم/12آذر1341)

*(خمینی و بنی صدر!) *آقای بنی صدر را همین مردم کوچه و بازار از پاریس آوردند
اینجا و رییس جمهور کردند. برای اینکه مردی مسلمان است، مؤمن است، خدمتگزار است
(درجمع استانداران کشور/18آذر1359/قم)

این آدم از اول ادعا می کرد که مسلمان است و برای اسلام کار می کند وکذا. من هم
از اول فهمیدم دروغ می گوید! (در جمع افسران و درجه داران ارتش/3شهریور1360)

*(خمینی و منتظری!)* علاقه اینجانب به جنابعالی بر خود شما روشن تر از دیگران
است، به حسب قاعده طول آشنایی صمیمانه و معاشرت از نزدیک مقام ارجمند علمی و
عملی شما، مجاهدت با ستمگران و قلدران، قداست و وجاهت و وارستگی کم نظیر
آنجناب... و احتیاج مبرمی که جمهوری اسلامی و اسلام به مثل جنابعالی دارد
انگیزه علاقه مبرم است (نامه خمینی به آیت الله منتظری/12مهر1365)

از آنجا که ساده لوح هستید و سریعاً تحریک می شوید، سعی کنید در هیچ کار سیاسی
دخالت نکنید... والله قسم من از ابتدا هم با انتخاب شما مخالف بودم! (نامه
خمینی به آیت الله منتظری/6فروردین1368)

*و کلام آخر:*

ما می خواهیم اسلام را پیاده کنیم. پس ممکن است دیروز من یک حرفی زده باشم و
امرور حرف دیگری را و فردا حرف دیگری را. این معنا ندارد که من بگویم چون دیروز
حرفی زده ام باید روی همان حرف باقی بمانم (صحیفه نور/جلد هجدهم/ص178)

ما این طور نیست که هرجا یک کلمه ای گفتیم و دیدیم مصالح اسلام این جوری نیست،
بگوییم سر حرف خود هستیم. ما دنبال مصالح هستیم (صحیفه نور/جلد شانزدهم/ص211

من که نمیدونم والا ولی امیدوارم شما که روحانی هستید بدانید

---------------------------------------------------------------

و اما پاسخ اینجانب :

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام

اگر چه عنوان جادوگر سیاه می تواند موهم خیلی از چیزها درباره شما یا کسانی که از آنان انتقاد می کنید باشد اما با صرف نظر از این مطلب پاسخ شما را در چند جمله و به طور خلاصه ارائه می کنم  چرا که پاسخ مفصل به بند بند آنچه نگاشته اید مستلزم فرصت تحقیقی مناسب و متنی طولانی خواهد بود اما امیدوارم با توجه به نکات اساسی که عرض میشود خودتان زحمت این بازنگری را بر عهده بگیرید .

1- هر فردی از افراد انسانی که پویا و جاری باشد همواره در طول حیات خویش دچار تطوراتی رو به رشد در اندیشه و عمل خواهد گشت و این بیرون رفتن از ساحتِ بودن ها و اوج گرفتن به قله شدن ها ویژگی انسانهای سالم و متکامل است . امام راحل (ره) نیز از این گونه تطورات مستثنی نبوده اند با این تفاوت که اگر دیگران به واسطه ضعف در اصل مبانی فکریشان ، در اصول اندیشه ها و فروع باورهایشان دچار این دگرگونی ها و تطورات می شوند امام راحل (ره) به واسطه اعتقاد راسخ به اصول و مبانی اسلامی تنها در فروع اندیشه اش این تکامل و تطورات کمالی را تجربه کرده اند .

2- سخنان امام راحل از ابتدا تا انتهای حیات مبارکشان همواره به یک صورت نبوده است و این دگرگونی محصول دگر گونی شرایط و اقتضائات مختلفی بوده که ایشان به عنوان رهبری نظام با ان مواجه بوده اند . چه بسا که کلامی و استراتژی خاصی در یک زمان از سوی ایشان مطرح می شده است اما با تغییر شرایط و موقعیتهای سیاسی و اجتماعی باقی ماندن بر همان استراتژی نه به صلاح جامعه اسلامی و نه به مصلحت اسلام بوده است . مانند مسئله بنی صدر که زمانی ( قبل از انقلاب ) از حمایت امام برخوردار بود اما با چرخشهای آشکارش به سوی آمریکا این حمایتها را از دست داد و صدها نمونه دیگر .

3- برای به دست آوردن سیره امام راحل (ره) و هویت منسجم این سیره مبارک ، بسنده کردن به گزیده کلام آن جناب بدون توجه به صدر و ذیل آن بیان و شرایط اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی آن زمان خاص خطایی واضح و آشکار است که شاید برخی برای رسیدن به هدف مطلوبشان از این طرفند استفاده می کنند تا بدینوسیله به زعم خودشان تناقضات اندیشه امام راحل ( ره) را کشف کرده باشند و مردم را در جریان چنین پارادکس های پیچیده ای !!! قرار دهند .

4- جستجوگران حقیقی سیره امام راحل (ره) می دانند که برای کشف آن سیره مبارک باید محکمات اندیشه و اقوال امام راحل (ره) را از متشابهات آن باز شناخت و در اولین قدم متشابهات کلام او را به محکماتش باز گرداند تا معنی صحیح آن را دریافت و در قدم دوم می باید با توجه به زمان و شرایط صدور کلام ایشان منظور آن حضرت را به روشنی فهم کرد . به عنوان مثال (ملیّت) در اندیشه امام راحل گاهی در برابر بی هویتی تاریخی و اجتماعی به کار می رود که در آن صورت کاربردی سازگار با مبانی اسلامی دارد و گاهی به عنوان تکیه گاه اساسی هویت انسان ها و در برابر هویت دینی و اصالت آن قرار می گیرد که این صورت مطرود امام راحل (ره) قرار گرفته و مخالف اسلام قلمداد می شود .

در آخر و به عنوان جمع بندی عرض می کنم روشی که شما را به بیابان ( نمی دونم ) انداخته است روش نا به جائی است . اگر با دیده انصاف و بی طرفی و نیز رعایت مطالب فوق ، به اندیشه های آن بزرگوار نظر کنید سیره او را از ابتدای انقلاب تا انتهای عمر شریفشان با تمام تطوراتی که داشته است چونان رود خورشانی از آب صافی و زلال خواهید یافت که ممکن است مورد نقد قرار بگیرد اما هرگز هیچ ابهام و تناقضی که دلیلش قابل فهم نباشد در آن وجود ندارد .

سربلند باشید.

یا حق

 


» نظر

او مهربان نیست ؟؟؟!!!!!!!!!

بعد از نوشتن پست ( ما گنهکار نیستیم – قسمت دوم ) در وبلاگ دیگرم - سرای اندیشه -  یکی از خواهران محترمم به نام سرکار خانم آسیه باصری باغسیه در صفحه نظرات آن چالشی بر انگیخت که به فضل خداوند موجب نوشته شدن این مطلب شد . در ابتدا می خواستم این نوشته را در زیر نظر خودشان و در پاسخ مدیریت درج کنم اما محدودیت تکنیکی این اجازه را به من نداد . به همین دلیل هم آن را در این وبلاگ درج می کنم به امید اینکه خداوند متعال این نوشته ناچیز را از این بنده حقیر و روسیاه به فضل خویش بپذیرد و آن را در جذب قلوب بندگانش به ساحت پر محبت خویش دارای اثر بفرماید . اگر آن مطلب را نخوانده اید پیشنهاد می کنم اول با کلیک روی نام وبلاگ سرای اندیشه آن مطلب را مطالعه کنید تا در فضای بحث قرار بگیرید و سپس به مطالعه این مطلب بپردازید .

قبلا از این خواهر گرامی که خواسته یا ناخواسته موجب تفضّل چنین فیضی به قلب و قلم این حقیر شدند کمال سپاس و تشکر را ابراز می دارم و برایشان از خدای بزرگ سعادت دو دنیا را طلب می کنم .

متن رونوشت نظر خواهر بزرگوارمان :

 

آقای محترم شما چرا به جای اینکه به تیریش قباتون بربخوره چراجواب منو شفا ف ندادید.

 من پرسیدم  تا از خدا تفسیر یکسانی نداشته باشیم از گناه هم تفسیر یکسانی نخواهیم داشت

مثال می زنم  در قران خدا فرموده: فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره و من یعمل مثقال ذرة شرا یره .

هر کس به قدر مثقال ذره‏اى خیر یا شر انجام دهد آن رامشاهده خواهد نمود.

درست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

حالا نتیجه ای که من از این آیه می گیرم اینکه خدا  خدایی است سختگیر و دقیق .

پس تفسیرم از گناه هم با شما و  دعایی که در مطلبتون اوردید فرق دارد گوش دادی؟؟؟؟؟؟؟

 از این ایه ها در قران خیلی زیاد است در نتیجه من حرفهای شما راقبول ندارم وخدا ی حقیقی ربطی به عقایدشما  که حالا در نوشته هاتون آمده نداره که هیچ مغایرت هم دارد مطمئنا.  

من برای حرفم  دلیل اوردم شما یا دلیل بیاور یا اینکه قبول کن که حرف من درست است.

در مورد اسم هم دوست  من که در کنار من بود ( رحیمه شعبانی) می خواست نظرش را زیر نظر من بنویسد اما به دلیل اینکه سوال هر دویمان مشابه بود  وتکراری نظرش را حذف کردم.

من برای قبول نداشتن نوشته شما  دلیل اوردم شما یا دلیل بیاور یا اینکه قبول کن که حرف من درست است.

در ضمن ببخشید که من مثل بیشتر خواننده های سایتتون اهل چوب کاری کردن آدمها نیستم.

 

آسیه باصری باغسیه

 

متن پاسخ به نظرات این خواهر بزرگوار :

 

بسم الله الرحمن الرحیم

 

خانم محترم سلام

از این که بالاخره فهمیدم نظرتون چیه خوشحالم .

آیه ای که فرمودید قطعی است و جای تردید نداره اما این که چگونه از این آیه فهمیدید که خدا سختگیره ؟ من نمی فهمم.

با مطالعه در آیات الهی این معنی فهم می شود که دنیا و آخرت ظاهر و باطن یک حقیقت است نه دو چیز بی ربط به هم و بنا بر این اگر کسی در دنیا کاری کرد باطن همون کار را در آخرت مشاهده خواهد کرد . لابد عربی بلد هستید. ضمیر (ه) در ( یره ) به خود عمل بر می گردد بنا بر این باید آیه رو چنین معنی کنید هر کس در دنیا ولو به مقدار ذره ای کار خیر یا کار شر کرد در قیامت حقیقت و باطن همون کار را خواهد دید . این چه ربطی به سختگیری خدای بزرگ و مهربان داره؟ این مربوط به ساختار و ارتباط نظام عالم دنیا و آخرته .

کاش حد اقل به آیات دیگری استشهاد کرده بودید که تا این حد نسبت به برداشت شما بی ربط نبود .

اما این که خداوند بندگانش را به رحمت و مغفرت خویش می خواند ، آیات فراونش در قرآن بسیار بیشتر از آن است که من در این مختصر برایتان بنویسم . فقط به یک سری کلیدهای قرآنی در این زمینه اشاره می کنم اگر دوست داشتید پی گیری بفرمائید :

کافیست به دنبال دو واژه ( غفور ) یعنی بسیار آمرزنده و ( رحیم ) یعنی بسیار رحمتگر بر خاصان بگردید خواهید دید که شش آیه از قرآن با این عبارات پایان یافته اند .

در دو آیه 133 سوره انعام و 58 سوره کهف خداوند را خدایی بسیار آمرزنده و صاحب رحمت عام معرفی می فرماید .

در آیه 54 سوره انعام می فرماید :کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلى‏ نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ أَنَّهُ مَنْ عَمِلَ مِنْکُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحیم .

پروردگار شما رحمت را بر خود واجب کرده که هر کسى از شما از روى جهالت عمل زشتى مرتکب شود و سپس توبه کرده عمل صالح کند، خداوند هم آمرزنده و مهربان است

این فقط گوشه کوچکی بود از معرفی خدائی که من میشناسم . بگذریم که همین خدای به تعبیر شما سختگیر !!!! در قرآن خویش 113 سوره را با عبارت نورانی ( بسم الله الرحمن الرحیم ) آغاز می کند و تنها یک سوره را بدون آن آغاز می فرماید اگر چه در همان سوره هم آیان رحمت فراوان به چشم می خورد و در این مطلب خود سرّیست که ( لایذکر الا اولوا الالباب ) .

اگر چنین خدای بزرگی بر کسی به خاطر عصیان و تبهکاری هم سخت بگیرد ( که البته این سختگیری نیز به رحمت او بازگشت می کند ) بی تردید قابل ملامت نیست . کسی که با وجود این بی کرانه رحمت و محبت باز هم به گمراهی و جهالت و تعصب و کوری پای بفشارد و از نور رحمت او خود را محروم کند جهنم بر او رواست .

فکر می کنم دیگر بر همه مخاطبان بزرگوار و شاید بر شما هم روشن شده که همان طور که گفتم خدایی که من میشناسم با خدائی که شما میشناسید یکی است. او همان پروردگار مهربان و بزرگیست که در عین رحیم بودن، در عین رحمان بودن ، در عین غفاریّت و ستارّیت ، بر منکران و ملحدانِ لجوج ، شدید العقاب و شدید المِحال است .چیزی که هست به نظرم شما آنچنان به صفات جلالی خدا خیره شده اید که گویا فراموش کرده اید که او (جل جلاله) صفات جمالی هم دارد و گویا نمی دانید یا فراموش کرده اید که صفات جلالی حق فرع بر صفات جمالی او هستند .به عبارت دیگر فراموش کرده اید یا نمی دانید که انچه اولا و بالذات به خدا انتساب دارد صفات جمالیه اوست .

خواهرم خدایی که صفت پیروان پیامبرش را چنین معرفی می کند و در سیاق این معرفی این صفت را می ستاید که ( والذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم ) چگونه خودش می تواند صاحب این کمال نباشد .

خداوند در آیه 126 سوره بقره در پاسخ حضرت خلیل الرحمان ، ابراهیم ( علی نبینا و علی آله و علیه السلام ) که از او خواست تنها اهل ایمان به خدا و آخرت را از ثمرات و برکات بلد امن مکه برخوردار کند فرمود و البته کسانی که کفر می ورزند را نیز در این مدت کوتاه دنیا بهر مند می کنم سپس به سوی عذابی سخت می کشم : وَ إِذْ قالَ إِبْراهیمُ رَبِّ اجْعَلْ هذا بَلَداً آمِناً وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَراتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ قالَ وَ مَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلیلاً ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلى‏ عَذابِ النَّارِ وَ بِئْسَ الْمَصیر.

چنین خدائی که حتی کافران را از نظر دور نمی دارد چگونه خدایی مهربان نیست ؟ اگر چه بعد می فرماید آنها را پس از این مدت کوتاه عمر دنیا به سوی عذابی دردناک و سخت می کشانم اما با مراجعه به سایر آیات الهی روشن می شود که این عذاب  ها ( نستجیر بالله ) نه ابزار انتقام جویی و کینه ورزی و سختگیری خدا بر آنان است که در حقیقت محصولِ قهریِ همان کارهائیست که خودشان در دنیا انجام دادند و بر آن کور باطنی تعصب ورزیدند . همانگونه که خداوند در آیات مکرر مِن جمله آیه 182 سوره مبارکه آل عمران فرمود : ذلِکَ بِما قَدَّمَتْ أَیْدیکُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبیدِ . یعنی این عذاب به سبب چیزى است که دستان شما پیش فرستاده و [گر نه‏] خدا در حق بندگان هرگز ستمکار نیست و نیز در آیه 79 سوره نساء می فرماید :َ ما أَصابَکَ مِنْ سَیِّئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک یعنی هر بدى به تو رسد از خود توست.

خدایی که در آیه 159 سوره مبارکه آل عمران به پیامبرش فرمود : فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُم یعنی : رحمت خدا تو را با خلق، مهربان و خوش خوى گردانید، و اگر تند خو و سخت دل بودى مردم از پیرامون تو متفرق مى‏شدند، پس چون امت به نادانى در باره تو بد کنند از آنان درگذر و از خدا بر آنها طلب آمرزش کن ؛  و در این بیان نشان داد که نرم خویی بی نظیر رسول خدا نیز شعاعی از رحمت بی انتهای اوست و نیز پیامبرش را به بخشش و طلب آمرزش در برابر بد رفتاری مردم امر فرمود چگونه خودش می تواند این گونه نباشد ؟ بلکه رحمت ، شفقت ، لطافت و محبت او قطعاً بی نهایت و فوق بی­نهایت از بی­نهایت ، از پیامبرش بیشتر و شدید تر است .

فکر می کنم همین مقدار برای روشن شدن مطلب کافی باشد و گر نه حُسن او را پایانی نیست ( لَوْ أَنَّ ما فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلامٌ وَ الْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزیزٌ حَکیم ).

امیدوارم خداوند به سبب این که باعث شدید این چند سطر را درباره جمال حضرت محبوب  ( جل جلاله ) بنویسم به شما جزای خیر دهد و قلبتان را از محبت و شوق به جلوه های جمالش لبریز فرماید .

از او عاجزانه طلب می کنم تا همواره قلوب ما را میان صفای امید و مروه خوف در سعی و طواف قرار دهد و صفحه قلبمان را به نور چهره جمیلش روشن کند تا آنجا که عشق او را با هیچ چیز مبادله نکنیم .

یا حق .


» نظر

نمی خواهم نماز بخوانم !

سؤالی دیگر :

در مورد نماز هم یک سؤال دارم . خدا در قرآن نگفته چند رکعت نماز بخونیم فقط زمانش رو تعیین کرده پس چرا ما باید نمازمون به یک تعداد رکعت مشخص بخونیم . در ضمن آدم بعضی وقتها اصلا نمی­خواد نماز بخونه اون وقت اون عبادت اجباری هیچ فایده­ای دارد؟

-----------------------------------------------------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

خواهر بزرگوارم سلام

خدا را شکر که پاسخ قبلی مفید واقع شد . اما درباره سؤال جدیدتان هم ناچارم قبل از اصل جواب به بیان چند مقدمه بپردازم .

1-      از آن جا که قرآن کریم کتابی است که باید نیازهای اساسی بشر تا همیشه تاریخ را پاسخگو باشد همواره به بیان اصول اعتقادات ، اخلاقیات و وظایف عملی پرداخته و جز در موارد محدود و معدودوی که ضرورت خاصی داشته ، وارد امور جزئی نشده است . چنین تدبیری از سوی خدای سبحان دو نتیجه عمده داده است که مختصراً عرض می کنم :

أ‌.   از آنجا که بسیاری از جزئیات همواره به خاطر تغییر شرایط زمانی ، مکانی و فرهنگی متغییرند و زمان محدودی دارند ، عدم ورود قرآن به عرصه جزئیات متغییر، از زمان دار بودن معارف و آموزه های قرآن کریم جلوگیری کرده و این کتاب آسمانی را تأمین کننده نیازهای اساسی بشر تا همیشه تاریخ قرار داده است . علاوه بر آنکه اگر بنا بود تمام جزئیات احکام با تمام امکان تغییر شرایط و پیدا شدن زمینه­های جدید و ... در قرآن کریم بیان شود ، قرآن کتابی بسیار بزرگ و غیر قابل استفاده می شد .

ب‌. بر اساس آیه کریمه « أَنْزَلْنا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَیْهِمْ »[1] - ما این ذکر (یعنی قرآن ) را بر تو نازل کردیم تا تو برای مردم آنچه که برای آنان فرو فرستاده­ایم را توضیح دهی و روشن کنی - خداوند بزرگ با واگذاری امر مهم تبیین ، توضیح و تفسیر آموزه­های اساسی قرآن به پیامبر اعظم الهی حضرت محمد بن عبد الله (ص) علاوه بر ایجاد پایگاه محکم و معتبری برای تشخیص و تبیین امور جزئی­تر در حوزه های مختلف اعتقادی ، اخلاقی و اجرائی – عملی ، با تأکید بر نقش محوری رسول خدا و جانشینان معصومش در بیان دستورهای دین ، مرجع تشخیص وظایف دینی مسلمین را به وجود مبارک رسول اکرم (ص) و جانشینان معصومش منحصر ساخت تا از آشفته­گی برداشت از قرآن و تفسیرهای سلیقه­ای توسط کسانی که صلاحیت آن را ندارند و در نتیجه اضمحلال آموزه های دین جلوگیری به عمل آورد .

2-      بر مبنای آنچه گذشت خداوند ، پیامبر مکرم اسلام (ص) را مبیّن احکام الهی و آموزه­های قرآنی قرار داده است و انسانها را به اطاعت از او امر فرموده و نیز او را مرجع تمام اختلافهای امت اسلامی قرار داده است « َ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللَّهَ وَ أَطیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُول ».[2]  و به همگان امر می­کند تا هر دستورى که رسول خدا به آنها داد ، گرفته و به کار بندند و از هر گناهى نهی کرد آن را ترک کنند « ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا ».[3]

3-      در میان روایات مختلف اسلامی برخی روایات از ویژگی خاصی برخوردارند که به آن ویژگی در اصطلاح علم الحدیث (تواتر) می­گویند. اگر گزارش قول یا فعلی از اقوال یا افعال ، چنان در نسلهای مختلف شیوع یابد که هیچ عقل سلیمی در وقوع یا صدور آن قول یا فعل شک نکند به آن گزارش ، (متواتر) می­گویند. این روش چیزی نیست که مخصوص علوم حدیث یا معارف اسلامی باشد بلکه در بسیاری از علوم رایج و دانسته های امروزین ما ، باور به اخبار متواتر نقش عمده­ای بازی می کند .

قال رسول الله (ص) : صَلُوا کَما رَأیتُمونِی أُصَلی .[4]  نماز بخوانید آنگونه که من نماز می­خوانم . این دستور رسول اعظم الهی (ص) وقتی با مقدمات بالا مورد توجه قرار گیرد روشن می­کند که چرا ما مسلمانان از صدر اسلام تا امروز ، پنچ نوبت و در هر نوبت به تعداد رکعات خاصی و با مناسک مخصوصی نماز می­خوانیم . و نیز روشن خواهد شد که عمل به دستور رسول گرامی خدا(ص) همان عمل کردن به دستور خداست و پیامبر اعظم (ص) جز آنچه خدا به او امر فرموده نمی­کند و نمی­گوید . « وَ مَا یَنطِقُ عَنِ الهَْوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ یُوحَى‏ * عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوَى‏ » .[5]

اما قسمت دوم پرسش شما ؛ این استدلال در همه کارهای ما هم جریان دارد . یعنی فرض کنید که من دلم می خواهد از مسیری که تابلوی عبور ممنوع دارد عبور کنم اما مجبورم که این کار را انجام ندهم . حالا آیا این اطاعت اجباری فایده­ای هم دارد؟ من اصلا دلم نمی خواهد که کمربند ایمنی ببندم اما مجبور می شوم ببندم . آیا اینچنین عملی فایده­ای هم دارد؟ دانش آموزی هستم که اصلا دلم نمی­خواهد تکالیفم را انجام دهم اما مجبورم انجام دهم . آیا این چنین تکلیف نوشتنی فایده­ای هم دارد؟

تصدیق می­کنید که در تمام مثالهای فوق ، انجام آن اعمال اگر چه از سر میل و پر فایده نیست ، اما بی فایده هم نیست . البته شرط کمال بخشی عبادت ، انجام آن از روی میل و رغبت است؛ اما به جای آوردن عبادات واجب از روی کراهت یقیناً بهتر از انجام ندادن آن عمل است ؛ چرا که اعمال عبادی ، بدانیم یا ندانیم مصالحی دنیایی و آخرتی را برای اهل عبادت به ارمغان می­آورد که انجام ندادن آن ، فرد را به کلّی از منافع آن اعمال بی­بهره می­سازد . در حالی که انجام دادن آن از روی بی میلی اگر چه آن منفعت کلّی و مصلحت اساسی را تأمین نمی کند ولی دست انسان را به کلّی خالی نمی­­­گذارد و هر چند ندانسته برای عمل کننده­اش سودمند است.

نکته ای که باید به آن توجه داشت این که ، کراهت در انجام اعمال واجب عبادی گاهی از روی خستگی جسمی است و گاهی به واسطه وسوسه شیطان . آنجا که عامل کراهت ، خستگی جسمانی است می­توان با کمی استراحت دادن به بدن و تأمین انرژی لازم ، نشاط در عمل عبادی را به آن برگرداند و آنجا که این سستی محصول وسوسه شیطان است باید در دو جبهه با او به مقابله برخواست .

جبهه اول در حوزه اندیشه و اعتقاد است . هر قدر باور انسان به خدا و ایمانش به او فزونی یابد و بداند که نماز نردبان معراج او و بُراق نزدیک کننده اش به ساحت رضوان ربوبی است ، انگیزه­اش قوی­تر و قدرت شیطان برای تسلط به او کمتر شده و در نتیجه توانایی دفع چنین کدورت و کسالتی برایش مقدور خواهد بود .

جبهه دوم در حوزه انگیزه و عمل است . در این حوزه نیز باید با عدم تسلیم عملی در برابر چنین هجومی و پناه بردن به ذات اقدس الهی (سبحانه و تعالی) موجبات شکست آن دشمن قسم خورده مقام انسانیت را فراهم آورد . در غیر این صورت آن ملعون قدم به قدم انسان را به دره فراق از قرب حق می­کشاند و چون در دام فریبکاریش اسیر کرد ، او را ناجوانمردانه تنها گذاشته و در تاریکی رها خواهد کرد . این حقیقتی است که قرآن کریم آن را بیان کرده است : « کَمَثَلِ الشَّیْطانِ إِذْ قالَ لِلْإِنْسانِ اکْفُرْ فَلَمَّا کَفَرَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکَ إِنِّی أَخافُ اللَّهَ رَبَّ الْعالَمین » [6] همانند داستان شیطان  آنگاه که به آدمى گفت: کافر شو، و چون کافر شد، گفت: من از تو بیزارم . من از خداى، پروردگار جهانیان، مى‏ترسم.

از خداوند متعال توفیق درک هر چه بیشتر و بهتر معارف والای قرآن و عترت و نیز عمل به آنها را برای خویش ، شما و همگان مسئلت دارم .




[1] سوره مبارکه نحل ، آیه 44

[2] سوره مبارکه نساء ، آیه 59

[3] سوره مبارکه حشر ؛ آیه 7

[4] نهج‏الحق ، ص426 

[5] سوره مبارکه نجم ، آیات 3 - 5

[6] سوره مبارکه حشر ، آیه 16


» نظر

یعقوب(ع) مقصر بود ؟!

انه کان من عبادنا المخلصون

چند روز پیش یکی از خواهران بزرگواری که دانشجوی رشته میکروبیولوژی هستند و در سایت دوره در خدمتشان هستیم (+) برایم سؤالی را ارسال کرده بودند که فکر می کنم منشاء این سؤال سریال حضرت یوسف(ع) ساخته آقای فرج الله سلحشور و داستان ساخته و پرداخته این سریال باشد . سریالی که با وجود ارزش ذاتی­اش، انتقاد کارشناسان خبره علم کلام ، حدیث و تاریخ انبیاء ( علیهم السلام ) همچون آیت الله سبحانی (دام ظله) را بر انگیخته است . به هر حال بد ندیدم آن سؤال و پاسخ را در معرض مطالعه سایر برادران و خواهرانم نیز قرار بدهم .

سؤال خواهرمان چنین بود : چرا با وجود این که پیامبر می­گفت بین فرزندانتان فرق نگذارید حضرت یعقوب (ع) بین حضرت یوسف (ع) و برادرانش فرق می گذاشت ؟

پاسخ : ابتدا باید به چند مقدمه توجه کنید

1-       تبعیض ناروا ، تفاوت بی دلیل در رفتار است به نوعی که اگر دو نفر مرتکب عمل واحدی شوند یکی را مورد تشویق قرار دهند ولی دیگری و کار خوبش را نادیده بگیرند . به طور طبیعی هر کس ممکن است در دل خویش و به دلائلی خاص به یکی یا برخی از فرزندانش بیش از دیگران علاقه داشته باشد اما این علاقه نباید در رفتار او چنان جلوه کند که موجب بر انگیختن حسادت دیگر فرزندان شود . همانگونه که دقت در چنین امری از امام باقر(ع) مشاهده شده است ؛ آن حضرت با این که در دل به برخی فرزندان دیگرش مهر بیشتری داشت اما در عمل و رفتار پدرانه خود میان آنان تفاوت نمی گذاشت.[1]   

2-      اعطاء تشویق یا تنبیه مناسب نسبت به هر یک از فرزندان به معنی تبعیض قائل شدن میان آنها نیست بلکه اگر بنا باشد به بهانه تبعیض قائل نشدن ، فرزندی را که برجستگی­های اخلاقی از خود نشان می­دهد یا کارهای ارزشمند و شایسته ، انجام می­دهد مورد تشویق قرار نداد و یا فرزند خاطی را متناسب با خطائی که می­کند تنبیه نکرد ، با چنین رفتاری پیامی از عدم تفاوت میان خوب کرداری و بد کرداری را به فرزندانمان داده­ایم و در حقیقت با چنین عملی برای فرار از یک خطا به دامن خطای بزرگتری افتاده­ایم و حق مسلم تربیت صحیح آنها را ضایع کرده ایم .

3-      گاهی عامل تحریک حسادت فرزندان، عوامل بیرونی مانند تفاوت رفتار والدین نیست بلکه عوامل درونی و ساختاری شخصیت هر فرد نیز می تواند زمینه ساز چنین احساساتی شود . مثلا دو برادر که هر دو به یک میزان مورد مهر والدین هستند اما یکی از آنها به دلیل توانمندنی در روابط اجتماعی از دوستی با افراد بیشتری برخوردار است و دیگری نه . همین توانمندی گاهی به جای اینکه موجب حرکت رو به رشد فرد ضعیف شود ، با ضعف شخصیت او در هم می­آمیزد و موجب بروز رفتارهای ناهنجار می­گردد. چنین افرادی همواره به نوعی فرافکنی مبتلا بوده و به جای رو به رو شدن شجاعانه با ضعفهای خویش می­کوشند تا با مقصر قلمداد کردن دیگران در ایجاد چنین رفتارهایی از مواجه شدن با نقائص شان فرار کنند. داستان نزاع قابیل با هابیل (ع) - بر اساس آنچه قرآن بیان می کند – نمونه ای از همین موارد است . [2]

بعد از این مقدمات بر می گردیم به پاسخ سؤال شما . در خصوص حضرت یعقوب (ع) حرف قرآن چیزی است و آنچه در متون دیگر و یا برنامه هایی مانند سریال یوسف (ع) نشان می­دهند چیز دیگر . در این که علاقه یعقوب(ع) به یوسف(ع) و برادرش بیش از دیگران بود هیچ شکی نیست اما منشاء این محبت نه زیبائی یا خردسالی آنها بلکه مشاهده آثار درک عمیق ، اخلاق حسنه ، ایمان محکم و مهر و محبت فراوان آنان نسبت به سایرین بود. این انتظار که یعقوب (ع) در برابر محسنّات یوسف(ع) و برادرش نباید هیچگونه برخورد نوازشگر و تشویق آمیز داشته باشد تا مبادا موجب تحریک حسادت دیگر برادران شود، انتظاری نا به جا و به دور از اصول اولیّه تربیت است. بنا بر این ، تفاوت معقولِ رفتار یعقوب(ع) با یوسف(ع) و برادرش نسبت به سایر برادران جای ملامت نیست چرا که هرگز تبعیض ناروایی از سوی او نسبت به فرزندانش صورت نگرفته بود.

قرآن منشاء حسادت فرزندان یعقوب (ع) به یوسف را نه تبعیض ناروای یعقوب بلکه مشکل نقصان شخصیتی آنها معرفی می کند و به وضوح می گوید که آنان برای توجیه رفتار ناشایست شان به فرا فکنی پرداخته و پدر را مقصر می شمارند . (إِذْ قالُوا لَیُوسُفُ وَ أَخُوهُ أَحَبُّ إِلى‏ أَبینا مِنَّا وَ نَحْنُ عُصْبَةٌ إِنَّ أَبانا لَفی‏ ضَلالٍ مُبینٍ )[3] .

برادران یوسف به جای این که دلیل محبت بیشتر پدرشان به یوسف(ع) و برادرش را در کمال شخصیت یوسف(ع) و برادرش جستجو کنند و با تکمیل همان ابعاد در وجودشان خود را نیز لایق همان مرتبه از محبت یعقوب(ع) کنند دچار خود برتر بینی شده و با تحریک حسادت در هم آمیخته و زمینه رفتارهای ناهنجار بعدی را فراهم می کنند . دقت کنید که برادران یوسف برای توجیه منشاء حسادتشان با متهم کردن یعقوب (ع) او را در گمراهی آشکار در محبتش به یوسف(ع) و برادرش معرفی می کنند. این در حالی است که یعقوب (ع) در خطابهای مختلفش به فرزندانش همه آنها را با عنوانی برابر مورد خطاب قرار می دهد و با گفتن (یا بُنَیَّ) - ای پسران من - بدون این که تفاوتی در این جهت میان یوسف یا برادرش بنیامین با سایر فرزندانش قائل شود همه آنها را با یک عبارت و کلام مورد نصیحت قرار می دهد .

--------------

تذکر: مطالب مرتبط با این متن :

1-      http://www.bazyab.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=11740&Itemid=46

2-      http://shia-online.ir/article.asp?id=1706&cat=1

3-      http://abotorab110.blogfa.com/post-3.aspx

4-      http://www.siasatrooz.ir/CNewsRDetail.aspx?QSCNDId=5285&QSDNId=47



[1]  الْعَیَّاشِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ قَالَ جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدٍ ع قَالَ وَالِدِی ع وَ اللَّهِ إِنِّی لَأُصَانِعُ بَعْضَ وُلْدِی وَ أُجْلِسُهُ عَلَى فَخِذِی (وَ أُفْکِرُ لَهُ فِی الْمِلْحِ) وَ أُکْثِرُ لَهُ الشُّکْرَ وَ إِنَّ الْحَقَّ لِغَیْرِهِ مِنْ وُلْدِی وَ لَکِنْ مَخَافَةً عَلَیْهِ مِنْهُ وَ مِنْ غَیْرِهِ لِئَلَّا یَصْنَعُوا بِهِ مَا فَعَلُوا بِیُوسُفَ إِخْوَتُهُ وَ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ سُورَةَ یُوسُفَ إِلَّا أَمْثَالًا لِکَیْ لَا یَحْسُدَ بَعْضُنَا بَعْضاً کَمَا حَسَدَ یُوسُفَ إِخْوَتُه‏ ... . وسائل‏الشیعة،ج 19 ،ص 246 

[2]  وَ اتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبا قُرْباناً فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِما وَ لَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قالَ إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین سوره مائده ، آیه 27

[3] سوره یوسف ، آیه 8


» نظر

کتاب امام مهدی موجود موعود(ع)

 

کتاب امام مهدی موجود موعود (ع)

خبر نشر و توزیع کتابی درباره وجود مبارک امام عصر (ع) موسوم به ( امام مهدی موجود موعود ) از آثار ارزشمند حضرت استاد علامه آیت الله جوادی آملی ( دام ظله ) یکی از خبر های منتشر شده در حوزه نشر کتاب بود . کتاب مزبور به دو دلیل از ویژگیهای خاصی برخوردار است :

اول این که محتوای اثر در خصوص قلب عالم امکان و جان جانان عالم حضرت خاتم الاوصیاء حجت بن الحسن المهدی (عج) است و عنوان « موجود موعود » بر این کتاب مبارک خبر از نوشته ای می دهد که امام مهدی (ع) را نه به عنوان موعودی غائب که موجودیتش همواره زیر ابر غیبت نادیده انگاشته می شود بلکه به عنوانی موجودی شاهد که حضور مشهودانه او  وعده داده شده است مورد بررسی قرار می دهد .

دوم آن که این اثر برایند افادات و افاضات قلمی و بیانی علامه خبیر و مفسر کبیر قرآن ، حکیم متأله حضرت آیت الله جوادی آملی است . آنان که با حضرت استاد آشنائی دارند می دانند که اندیشه زلال او از سر چشمه عقل و نقل می جوشد و صفای آئینه عرفان و حکمتش با صیقل تهذیب و تأله ، آینه دار آموزه های ناب توحیدی است . از این رو اثر مزبور منعکس کننده لطایف والایی در حوزه مهدوی است که عرفان را در عین تعبّد ، تعبّد را در عین تعقّل ، انتظار را در عین پویایی و پویائی را در عین دینداری می نمایاند .

اگر توفیق مطالعه این اثر نصیبتان شد تمام کتاب بویژه بخشهای ذیل را با دیده تعمق و تأمل بخوانید و محتوای گرانقدرش را روشنگر حوزه اندیشه و برنامه مدون حوزه عمل بدانید :

بخش یکم

 فصل یکم :

1-     توقف شناخت امامت بر نبوت و فهم نبوت بر ادراک توحید .

2-     مفهوم واقعی معرفت امام

فصل دوم :

1-     راه معرفت امام زمان(ع)

2-     قرآن و عترت یک حقیقت ، دو ظهور

3-     جلوه هایی از هماهنگی قرآن و عترت

4-     امام معصوم شاهد اعمال

فصل سوم :

1-     مهدی موجود موعود

2-     امام عصر ، انسان کامل و خلیفه خدا

3-     حقیقت خلافت الهی

4-     وحدت انسان کامل از منظر قرآن

5-     زندگی آسوده ، ثمره اطاعت از انسان کامل

بخش دوم

فصل یکم :

1-     مطلق یا نسبی بودن غیبت ولی عصر (عج)

2-     اسرار غیبت

3-     چگونگی بهره بردن از امام (ع) در عصر غیبت

4-     دعای امام صادق (ع) راهی بر اثبات ولایت فقیه

فصل دوم :

1-     شرایط تحقق حقیقت انتظار

2-     شاهد یا مشهود امام زمان (ع)

3-     عقل راهبرد انتظار حقیقی

فصل سوم :

1-     مراحل کمالی منتظران

2-     دوست داران امام غائب در برابر منتظران امام قائم

فصل چهارم :

1-     آثار انتظار

2-     تکالیف و وظایف منتظران

3-     چگونگی ارتباط با امام زمان (ع)

4-     ادعای بابیّت و سفارت از ولی عصر (ع)

5-     وظایف منتظران در آینه دعای مهدوی (ع)

بخش سوم

فصل اول :

1-     ضرورت ظهور

2-     گاه قیام قائم

3-     سیمای عمومی عصر ظهور

فصل دوم :

1-     ظهور بهار دل انگیز قلوب

2-     رسالت مهدوی (ع)

3-     هندسه مدینه مهدوی (ع)

4-     کمال عقل نظری و عملی در حکومت مهدوی (ع)

و در آخر خدای بزرگ را شاکرم که توفیق تحقیق و تنظیم این اثر از استاد علامه ( دام ظله ) را به این بنده حقیر عنایت کرد و از پیشگاه کریم او و از محضر خلیفه اش عاجزانه قبول این تلاش ناقابل را خواهانم .


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت هفتم )

سلام جناب مخبر

در اولین فرصت پاسخ خواهم گفت

عجیب است.

این جمله از من است:

به یاد داشته باشید که :من زحمت می کشم .......... پس پراگماتیست نیستم.

ولی به جای یکی دو صفحه نوشتن مطالب که نگفتنشان ضمانت آزادیم شده برایتان چند نقطه گذاشتم
زیرا بر این باور بودم که به خوبی می دانید که ار تباط پرولتاریای آگاه بودن و پراگماتیست بودن چیست و به جای اینکه مطالبی را در تایید حرفم نیاورم چند نقطه برایتان گذاشتم.

حاضرم در این زمینه سر فرصت مناسب بحث کنیم و اما منبع مورد استفاده من در تعریف سفسطه "استنباطی" شخصی از فلسفه ریاضیات برتراند راسل بود.

البته شما حوزویها زیاد نگران نباشید!

زیرا ایشان همان دیالکتیک افلاطون و مکتب مشاع فارابی و ابن سینا را برایتان فرمولیزه کرده که من برای تعریف خلاصه سفسطه به آن استناد کردم.


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت پایانی )

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای بهرامی سلام

از این که می خواهید قبول زحمت کنید و در فرصت مناسب پاسخی درخور ارائه کنید ممنونم.  اما من به این زحمت راضی نیستم .

بسیار کوشیدم تا بحث را از گفتمانی متخاصم به گفتگویی دوستانه سوق دهم اما هر بار در نوشته هایتان با الفاظی مانند آنچه اینبار مرقوم فرمودید ( البته شما حوزویها زیاد نگران نباشید!) و نیز نکاتی مانند : ( نهایتا مردم خواهرانشان را برا همدیگر صیغه کنند و طبعا ناگفته پیداست سهم دوستان عزیز و همکاران .... در این معاملات چیست و چه خواهد بود! پس شما حق دارید از این تفحش سیستماتیک زشت و ظاهرا مشرع دفاع نمایید ) راه مباحثه را به سوی مخاصمه و جدل منحرف ساختید .

گفتگوی من و شما نه محاجّه میان حوزه و دانشگاه بود و نه میدان برتری جوئی یکی از ما بلکه امید بود که اظهار نظرهایی دوستانه و علمی باشد که من متوقع بودم در شبکه اجتماعی دانشگاهیان کشور دوستانی چون شما به آن پایبند باشند ، اما دریغ .

برادرم ، نه من حوزه و نماد آن هستم و نه شما دانشگاه و نماد آن ، نه من تفکر اسلامی را نمایندگی می کنم و نه شما اندیشه دانشگاهی را ، چه لزومی داشت این همه نیش و کنایه به جای ....

با تمام احترامی که به عنوان یک انسان ، هموطن و دوست برایتان قائل هستم از ادامه بحث خویش را معذور می دارم . فکر می کنم آنچه تا امروز میان ما گذشت برای صاحبان خرد کافیست تا در میان اندیشه من و شما به داوری بنشینند و البته داور نهائی خدای بزرگ است .

هر کجا هستید از خدای بزرگ برایتان سلامتی طلب می کنم و با علم به آنچه ممکن است در ذهن شریف شما و یا برخی دوستان در خصوص استنکاف من از ادامه این گفتمان بگذرد ، از ادامه این گفتگو منصرف می شوم چرا که رنج اتهامها را تحمل پذیر تر از نیش و کنایه هایی می دانم که به رو در رو قرار گرفتن صف دانش آموختگان حوزه و دانشگاه می انجامد .

در پناه خدای بزرگ بالنده باشید .


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت پنجم )

سلام جناب مخبر اولا عذر می خوام

فکر کنم کمی زیاده روی کردم البته توی ابراز نظرم و استفاده از واژه ها! وگرنه حرفم را پس نمی گیرم.

اولا خواهش می کنم از ترفندهای حوزوی استفاده نکنید من در همان کامنت اول ابراز برائت از مباحثه طویل و بی نتیجه حول مباحث توریک کردم .

از شما خواهش می کنم برای حرفتان برهان بیاورید . من حدیث و آیه به عنوان حجت طلب نکردم. فرضی که شما از آن برای اثبات حکمتان استفاده می کنید برای من محل شک شدیده است. وقتی گفتم از تجارب بشری مثال بزنید یعنی اینکه علمی صحبت کنیم .

تعریف علم چیست؟

اسلوب تحلیلی علمی چیست ؟و روش استنتاج علمی چیست؟

خواهش می کنم تظاهر به تجاهل نفرمایید قربان . که خود استادید و مرزوق متدهای علمی ولی برای ما "عوام"! به گونه ای دیگر داد سخن دادن......

خود نیک می دانید پراگماتیست کیست و پوزیتیوست ملجا و منبع فکری چه گروههایی است.  این افکار و گرایشات در پراتیک روزمره انسانها متجلی می شود.

به یاد داشته باشید که :من زحمت می کشم .......... پس پراگماتیست نیستم .

ولی کسی که از دسترنج دیگران می خورد را چه عرض کنم؟

در باب سفططه و مغلطه فرمودید:

باید عرض کنم که سفسطه یک تعریفش این است که شما از یک فرض صحیح نامربوط به بحث یک استنتاج صحیح نامربوط به بحث اخذ کنیدحالا اگر من رشد فاجعه بار انواع مصائب اجتماعی فرهنگی را در سی سال اخیر که اتفاقا مصادف با حاکمیت قوانین شرع مبین است را در یک پاراگراف و در ادامه هم آوردم ،آیا دارم سفسطه می کنم یا بیان تحلیلی واقعیات ؟

گناه از استنتاج من است یا از واقعیات جامعه ؟

در باب مغلطه هم به همین شکل است . وقتی از یک فرض صحیح یک حکم غلط استنتاج کنیم دچار مغلطه در گفتار شده ایم . با عرض پوزش این مورد نیز در باب سخن جنابعالی مصداق دارد زیرا بلافاصله پس از ذکر جملاتی صحیح و ارزشمند در باره لزوم وجود قانون در جامعه ،استنتاج فرمودید که ................. و نهایتا مردم خواهرانشان را برا همدیگر صیغه کنند و طبعا ناگفته پیداست سهم دوستان عزیز و همکاران .... در این معاملات چیست و چه خواهد بود پس شما حق دارید از این تفحش سیستماتیک زشت و ظاهرا مشرع دفاع نمایید
امیدوارم کلام بی حجاب من حمل بر توهین به مقام حضرت نگردد که جدا از آن روگردانم.


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت ( قسمت ششم )

بسم الله الرحمن الرحیم

جناب آقای بهرامی سلام

این جمله از شماست : (به یاد داشته باشید که :من زحمت می کشم .......... پس پراگماتیست نیستم). تعجب می کنم این چه استدلالی است ؟ واقعا معنی پراگماتیسم را نمی دانید یا مخصوصاً این چنین با کنایه توهین می کنید ؟

بد نیست برای آشنائی با این اصطلاحات و جلوگیری از خطای در استعمال آنها حد اقل به کتاب (فرهنگ واژه ها) نوشته آقای بیات مراجعه کنید.

فرمودید : ( از شما خواهش می کنم برای حرفتان برهان بیاورید .) اما وقتی شما برهان را تنها در تجربه خلاصه می فرمائید و هر گونه بحث و استدلال غیر تجربی را بیهوده و بی نتیجه تلقی می کنید چه جائی برای برهان آوردن می ماند ؟

جهت مزید اطلاع جنابتان و نیز دوستان بزرگوار دیگر عرض می کنم :

پراگماتیسم : مکتبی فکری است که مبتنی بر تقدم عمل بر اندیشه و به اصطلاح اصالت عمل است .
پوزیتیویسم : مکتبی دیگر است که به اصالت تجربه معقد است و باور دارد هر چیز غیر قابل تجربه ( مانند مبانی و براهین عقلی و انتزاعات آن که از حوزه تجربه بیرون هستند ) اساساً علمی نیست.
ملاحظه می فرمائید که خلط و مغلطه کار کیست ؟

اصرار حضرتتان بر بی فایده بودن مباحث نظری و تأکید بر بیان تجارب عملی و برهان تلقی کردن آنها و نفی ارزش برهانی از مباحث تئوریک بزرگترین شاهد بر صحت ادعای من است .

کاش می دانستم که تعریفی که از سفسطه ارائه فرموده بودید از کدام منبع بود . اما بر اساس منابع علم منطق ( البته اگر آنها را علم بدانید ) سفسطه عبارت است از استفاده از مقدمات غلط در قلبهای منطقی و اخذ نتایج مطابق با آن مقدمات که در این صورت اگر چه شکل برهان و نتیجه با مقدمات سازگار خواهد بود اما چون نتیجه برهان همواره تابعی از اخص مقدمه ها است و مقدمات باطل اند نتیجه صادق نخواهد بود .

اما مغلطه یعنی استفاده نا به جا از مقدماتی که حتی ممکن است صحیح باشند برای اخذ نتیجه ای خاص . مغلطه انواعی دارد که یکی از انواع آن در هم آمیختن مباحث نظری با مصادیق عملی است به نوعی که نتایج عملی را ( فارغ از صحت یا سقم آنها ) برهان نقض مبانی نظری قرار دهید.

علاوه بر این ، بسا که چیزی از ابعاد تئوریک کاملا صحیح باشد اما در مقام عمل بواسطه تخلف یا اشتباه مجریان که موجب عدم اجرای صحیح یا اجرای ناقص آن می شود نتیجه مطلوب را به بار نیاورد .

فرموده اید : ( اگر من رشد فاجعه بار انواع مصائب اجتماعی فرهنگی را در سی سال اخیر که اتفاقا مصادف با حاکمیت قوانین شرع مبین است را در یک پاراگراف و در ادامه هم آوردم ،آیا دارم سفسطه می کنم یا بیان تحلیلی واقعیات ؟ گناه از استنتاج من است یا از واقعیات جامعه ؟) . اشکال دقیقاً همین است .خلط مفاهیم با مصادیق . اگر بپذیریم که هر چه درباره مصادیق اجتماعی جرم و جنایت فرموده اید صحیح باشد باز هم فرمایشاتتان خطاست چرا که مقدمات استدلالتان با خلط و غلط همراه است .غیر از آن که من در پاسخ اول شما از هیچ آیه یا روایتی استفاده نکردم تا شما بفرمائید : ( من حدیث و آیه به عنوان حجت طلب نکردم (اگر آیه یا روایتی را در آن پاسخ یافتید محترمانه دستتان را می بوسم و از گفتگو کناره می گیرم .
برای شما هم عرض می کنم در ضمن این که از اصل مشروعیت عقد موقت قویاً دفاع می کنم از دامن زدن به آن در جامعه و تلاش برای نشر عمومی و رسمی آن به شدت انتقاد می کنم و معتقدم به جای پرداختن به چنین امری باید به راهکارهای دیگری اندیشید که عملی تر و اجرائی تر باشد . من هم معتقدم این امر مشروع به عنوانیک راه اصیل ارتباط از سوی شرعیت مبین معرفی نشده و تنها در برخی موارد تجویز می شود . من هم معتقدم برخی و شاید بیش از برخی از افراد جامعه که به دنبال چشیدن مزه آغوشهای مختلف بوده و هستند این حکم اسلامی را دستاویز هوسرانی هایشان قرار داده و آن را از جایگاه منفعت بخشش به زیر کشانده اند .

 من هم معتقدم اگر امروز امثال شما برادر محترمم چنین بی مهابا به احکام شریعت می تازید یکی از دلائلش نقائص عملی برخی مدعیان است که به جای این که خود را در خدمت دین قرار دهند دین را در خدمت گرفتند و از ان دکه آب و نان ساختند و یا در سایه شعار تدین به هوسرانی پرداختند.

یقینا اگر نبود امثال این نقیصه های زشت عملی برخی مدعیان جاهل و یا دزدان با چراغ ، امروز شما هم دیدگاه دیگری داشتید.

از این که نوشته ام طولانی شد از همه دوستانم بویژه برادرم آقای بهرامی به شدت پوزش می خواهم .
امیدوارم این مکالمات زمینه تفاهم را فراهم آورد و نه بستر تخاصم را .

موفق باشید .


» نظر

دو نظر ، یک قضاوت (قسمت سوم)

جناب مخبر اولا لطفا همه چیز را سیاه یا سفید نبینید.

مطابق کدام تجربه آزموده شده بشری می گویید اگر این چهار تا کلمه به قول رفقا خوانده نشود در همه جا آنارشسم جنسی رخ می دهد؟

آیا می توانید حرفتان را ثابت کنید؟

قبل از انقلاب همکاران حضرتعالی با همین حربه روی مخ مردم کار می کردند که واویلا اگر ما نباشیم و این چهار تا کلمه را نخوانیم نمی دانم بگویم متاسفانه یا خوشبختانه ( آفتاب آمد دلیل آفتاب) و الان همه خلق الله می توانند امروز خودشان را با دیروز خودشان و امروز خودشان را با امروز دیگران مقایسه کنند و ببینند فجایع(حیف که کلمه تاثر برانگیزتری پیدا نکردم) روی داده در ایران امروز را با کدام کشور و کدام قبیله وحشی چند هزار سال پیش مقایسه کرد.

دین ما و مخصوصا مذهب شیعه جعفری که فقه مورد اشاره جنابعالی متاصی از آن است الحمد الله به قدری تناقض(نه تضاد!) در درون مبانی و اصول خودش دارد که دستمایه سوفسطاییانی خواهد بود که بخواهند مباحثه و مجادله نظری راه بیاندازند و یک بحث بی انتها و بی نتیجه فرسایشی را آغاز کنند
لطفا از تجربه صحبت کنید .

از اینکه این تزی که می فرمایید(هر تزی) در کجا و در چه زمانی ، چه نتایجی به بار می آورد و آورده است؟
این است منهج ما آمار فقط آمار صحیح از تجربیات بشری . نه اینکه بنشینیم و ریشه های نظری یکدیگر را بکاویم.


» نظر
   1   2   3      >